بسم الله
خانه اهدایی حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
سید مجتبی نگاهی آرام به همسرش انداخت، بانوی خانه منزلی مطمئن میخواست تا فرزندش را با خیالی راحت و آسوده تربیت کند. آقا مانند
همیشه با جذبه گفت: خیلی خوب و از اتاق بیرون رفت. نیرةالسادات ناراحت
همسرش بود، مبادا آقا توانایی این را نداشته باشد که خانهای کوچک را تهیه
نماید. غم سنگینی در دلش چنگ انداخت، قلم را برداشت،
عریضهای برای حجتبنالحسن عجل الله تعالی فرجه
نوشت:«آقا جان گره از کار سید مجتبی باز کن. «اشک در چشمانش غلطید. پرده
سیاه شب اتاق نیرةالسادات را در تاریکی فرو برد و چشمانش خوابی سنگین را
پذیرا گشت. صاحبالزمان عجل الله تعالی فرجه را در خواب دید:«آقا
فاطمهالسادات را مورد ملاطفت قرار دادند و نیرةالسادات مشغول پختن غذا
گشت و در همان حال برای امامش عجل الله تعالی فرجه درد دل نمود. یا
اباصالح مگرنواب سرباز شما نیست، پس چرا یاریش نمیکنید؟ امام عجل الله
تعالی فرجه فرمودند:«او را یاری میکنم». ناگهان از خواب بیدار شد. صبح زود سید مجتبی به خانه بازگشت و کلید منزلی نو را به همسرش داد.